پساسمپاد

گروه‌نوشت دانش‌آموخته‌گان سمپاد

پساسمپاد

گروه‌نوشت دانش‌آموخته‌گان سمپاد

پساسمپاد پیش‌تر در بلاگر، وردپرس و بلاگ دات کام قرار داشت. این آوارگی و مهاجرت‌های ناخواسته به دلیل مشکلات و محدودیت‌هایی بود که از سوی قدرت حاکمه به فضای اینترنت تحمیل شده. پس از مشکلات فراوان خوشبختانه یک خدمات‌دهنده‌ی مردم‌دار داخلی در زمینه‌ی بلاگ‌نویسی یافتیم و تصمیم گرفتیم که بایگانی کامل "پساسمپاد" را به بلاگ بیان منتقل کنیم. در راه این انتقال‌ها و آوارگی‌ها متاسفانه کامنت‌ها و تعدادی فایل و عکس از دست رفتند...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

نویسنده: ندا پاکدامن

بوی سوختگی حسّی که آفتابش از پهلو طلوع کرده

تا آنجا که می‌شناسم‌ات نقاشی‌ات می‌کنم.
روی تمام تابلوهای جهان که همه‌شان را یک‌جا و همین‌جا در ذهن دارم طرحی از اوج تو می‌زنم باشد که از آن لحظه به بعد دیگر دستی بومی را به رنگی نیالاید، چرا که نقاشان، دیگر مانوسی با شان تصویر تو را به زایش هر نگاره‌ی دیگری ارجح می‌دانند. نقشی از تو بر افلاک می‌زنم تا شور دیدگان و انگیزاننده‌ی نگاه‌ها باشد.
بودن‌ات را می‌ستایم چرا که دیرگاهیست تو را به جای زمان سپری می‌کنم.
اشعار و اذکار از طراوت بهار گفته‌اند و حضور یار؛ من به کجا بگویم که هیچ حضوری را یارای طراوت تو نیست. هوایم که تو باشی، یک دم ازین هوا مرگ را بر بازدم ارجح می‌دارد.
هرازگاهی هوای سفر می‌کنم با مبدائیت خودم به مقصد تو
چقدر دوری!
ای دست نایافتنی‌ترین مقصود من…
زبانم هر زمان که به الگوی رقص واره‌های توبه چرخش درآید، کلامم شعر می‌شود و در چنان اوجی از معنا قرار می‌گیرد که تا استغنای هرآنچه آهنگ و آواست، می‌رود. اما هر زمان که بی‌خود از خود، سر را به زیر می‌افکند و بدون نگاه به توکلام را می‌سازد، وا‍ژگان را شرم بودن‌شان نابود می‌کند.
آنقدر در من هستی که به فناناپذیری رسیده‌ای
آنقدر از تو پرم که غرق شدن در تو هر لحظه به فنایم می‌برد
آنقدر در من هستی که تا ابد انگار هر زایشی تویی
آنقدر از تو پرم که استغنا برایم عادت شده و نیاز، ‌رنگ‌باخته‌ترین حس
واژگانم از تو ارزش می‌گیرند؛
اگر بند تو باشی به چنان جنگی با آزادی خواهم رفت که تا ابد ایمان‌اش را به پرواز فراموش کند.
اگر زمین تو باشی، ارتفاع را از فهرست مفاهیم حذف می‌کنم.
تو اگر نیاز باشی بی نیازها را گردن می‌زنم.
اگر آتش باشی عالم را تا آخرین قطره‌ی آبش می‌خشکانم.
تو اگر اشک باشی جهان را می‌گریانم.
اگر درد باشی عالم را به زایمان وامی‌دارم.
تو اگر باشی و فقط بودن‌ات هم آغوشی حتا با عدم را دلپذیر می‌کند.
بی‌ثمر نیست لطف بودن ذهن من با تو…
13/1/89

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی