گفتگو با دیوار
نویسنده: امیرپوریا مهری
گفتگو با دیوار
در کشور ما سخن گفتن با دو گروه، مصداق واقعی گفتگو با دیوار است، اوّل مسئولان نظام آموزش و پرورش؛ دوّم خود ِ دانشآموزان. از آنجا که این دانشآموزان دستپخت همان مسئولاناند، نمیتوان انتظار بیشتری هم ازشان داشت. به هرحال امروز که روی مدارس متمرکز می شویم تا بررسی کنیم که هدف از حضور دانشآموزان در مدرسهها چیست و در اصل هدف از خود درس خواندن چیست، و چنین پرسشهایی را از گروههای مختلف دانشآموزی، معلمها، اولیا و مسئولین میپرسیم به عمق فاجعهی آموزشی-تربیتی این کشور بیشتر پی میبریم. در این نوشتهی کوتاه تنها اشارهی کوتاهی میکنم به چرایی جدایی دانشآموزان از چیستی حقیقی مدرسه، یعنی: چرا دانشآموزان ما دانشآموزانی واقعی نیستند؟
وقتی روی دانشآموزان مطالعه میکنیم که چرا از تعطیلیهای متعدد، بیدلیل و بدون تفکر مدرسهها، این چنین استقبال میکنند، به نتایج جالبی میرسیم. مدرسههای ما جاهایی هستند که دانشآموزان مجبورند ساعتهای طولانی بنشینند و گوش باشند تا شاید با این بازدهی فوقالعادهی مدارس ما! مطلبی را بیاموزند. حال آن که میدانند در محیطی بیرون از مدرسه، در مجلات، بازیهای رایانهای، اینترنت و… هم اطلاعات کاملتر و مفیدتری به دست میآورند و هم اینکه در تعاملی چندگانه با محیط آموزشی جدیدشان خواهند بود. آنها در اینترنت و بازیهای رایانهای و مجلات و کتابهای دیگر؛ آنچه را مییابند که مطلوب دلشان است، پاسخ پرسشهای بیپایان ذهنشان، برطرفکنندهی عطش کنجکاویهایشان، و در یک کلام همانیست که آنها میخواهند. در این محیطهای آموزشی برخلاف مدرسه، آنها خودشان بهدنبال یادگیریاند، پس در محیط جدیدشان غرق میشوند و با آن تعامل میکنند و چون این محیطها چندرسانهای و تعاملپذیرند، محیطی عالی برای ارتباط دانشآموزان تشنهی یادگیری و ماجراجویی فراهم میسازند. این نخستین و اصیلترین فاجعهی نظام آموزشی ما از نقطه نظر من است. ما نیاز به اصلاحات گستردهای از این منظر داریم. خود ِ کلاسهای درسی، شکل تشکیل ِ آنها، میز و صندلیها، ابزارهای آموزشی کاربردی در کلاسها، معلمها و کتابها و نگرش خود ِ دانشآموزان نیز، همه و همه نیاز به اصلاح و بازطراحی دارند. البته این دانشآموزاناند که باید بررسی کنند خواهان چه ابزاری برای آموزش در کلاسشان هستند، علاقهمندند که شکل و فرم کلاسشان چطور باشد، در کجا و چگونه تشکیل شود، تا در نهایت نیازهایشان دستکم برای خودشان مشخص شود، و مدرسهی آرمانی در ذهنشان شکل بگیرد، تا بتوانیم به سوی آن حرکت کنیم. فراموش نکنید که تغییر، نیازمند تخیل و پرواز اندیشه است. در خصوص مسئلهی معلمها به نظرم کملطفی ست اگر بخواهم نوک پیکان مشکلات را طرف آنها بگیرم. چرا که در این نظام پوسیدهی به گل نشستهی آموزش و پرورش، خود ِ این معلمها بودند که پیشتاز اصلاحات و بهبود روند تربیتی-آموزشی شدند. در نهایت به مشکل اساسی یعنی کتابهای درسی میرسیم. چند پرسش از گردآورندگان، نویسندگان و تهیهکنندگان این کتابها طرح میکنیم تا مقصودمان را بیان کنیم. به نظرتان، در هنگامهی نگارش این کتابها، هدف و دورنمایی از نیازها، و پاسخ به آنها، طراحی شده است؟ کتابهای کنونی از چه لحاظ قابل دفاع هستند؟ علمی؟ بار آموزشی؟ شیوهی نگارشی؟ طراحی درست مباحث؟ گردآورندگان این کتابها تابهحال از خود پرسیدهاند که چرا دانشآموزان برای آموختن محتوایی که در این کتابها گنجانده شده، مجبورند از کتابهای خود-آموز و سایر کتابهای کمک-درسی استفاده کنند؟ اگر کتابهای درسی ما به شیوهی خود-آموز نوشته نشدهاند، یا به قول مقدمهی یکی از همان کتابها، به شیوهی «روش فعال آموزشی» نگاشته شدهاند؛ پس چرا همهی معلمهای دلسوز و تراز اول این مملکت خودشان دست-به-کار شدهاند و جزواتی برای آموزش به شیوهی پویای همان درسها تنظیم کردهاند و به دانشآموزانشان می دهند؟
متن بالا در شمارهی هفتم (25آذر88) نشریهی سمپادیا منتشر شده بود.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.