پساسمپاد

گروه‌نوشت دانش‌آموخته‌گان سمپاد

پساسمپاد

گروه‌نوشت دانش‌آموخته‌گان سمپاد

پساسمپاد پیش‌تر در بلاگر، وردپرس و بلاگ دات کام قرار داشت. این آوارگی و مهاجرت‌های ناخواسته به دلیل مشکلات و محدودیت‌هایی بود که از سوی قدرت حاکمه به فضای اینترنت تحمیل شده. پس از مشکلات فراوان خوشبختانه یک خدمات‌دهنده‌ی مردم‌دار داخلی در زمینه‌ی بلاگ‌نویسی یافتیم و تصمیم گرفتیم که بایگانی کامل "پساسمپاد" را به بلاگ بیان منتقل کنیم. در راه این انتقال‌ها و آوارگی‌ها متاسفانه کامنت‌ها و تعدادی فایل و عکس از دست رفتند...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

آمدن«واقعه شد»

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۸۹

نویسنده: ندا پاکدامن

آمدن«واقعه شد»

گفت: «آفریدم»

– این ابتدای گفتگوی جهان‌آلود ِ من بود با پروردگارم-

اولین سوال‌ام این بود:
«مگر می‌شود؟!»

گفت: «من
آفریدم!»

– دنبال سوالی می‌گشتم برای توجیه آن میلادـ

پرسیدم:»عبور ِ معصومانه‌ی کدامین معجزه بود که به میمنت سروده‌ی مقدس‌اش عاشق شدی؟ می‌گویند مست بودی که آفریدی به حقیقت خالصانه‌ی کدامین شراب؟!»

پاسخ داد: «آن‌که از من میلاد یافت نه خود سرود بود که همه «امکان سرودن» بود. حقیقت ِ خالصانه، میمنت و اعجاز همه در میلاد ِ آفریده‌ی من بود که متبلور شد.»

پرسیدم: «چگونه زندگی را به او شناساندی، او را به گهواره معتمد کردی، قدرت ِ حرف زدن به زبان آفرینش را از او گرفتی و او را به سلاح فریاد مجهز کردی؟»

گفت: «من او را برای صحبت به زبان آفرینش نیـافریدم، زبان ِ خـداوندگاری را برای او نمی‌خواستم. زبان تکلم او کمال آفرینش من است. من او را خلق نکردم تا به زبان پرستش سخن بگوید. زبان محــــراب برای ملائک است. اویی که من آفریدم کمال ملائک است
زبان کودکی‌اش فریاد و زبان زندگی‌اش عشق است.»

پرسیدم : «زاده‌ی توست؟»

گفت: «مولود ِ من خود «امکان» زاده شدن است.»

گفتم: «در سرای خدایان هدیه‌ی میلاد مرسوم است؟ یا که در آنجا وفات را ضیافتی برپاست؟»

پرسید: » تو از جهان چه داری؟»

گفتم: » تاکنون گمان می‌کردم تو را اما اکنون می‌بینم این صاحب ولادت نیز خود جهانیست:

او فریاد است!، ساختمان تکلم عشق است!، میمنت آفرینش است!، سرود نیست، که خود امکان سرودن است!، کمال ملائک است!، امکان زاده شدن و زیستن است!…
کاش از این جهان عظیم نیز سهمی داشتم؛»

گفت: «برای پذیرش ِ هدیه‌ی میلادت آماده‌ای؟»

پرسیدم: «من؟!!»

پاسخ داد: «مگر نمی‌خواستی بدانی خدایان چگونه هدیه‌ی میلاد می‌دهند؟»

گفتم: «بله، ولی…»

گفت: «از آن ِ تو!»

-من جز سکوت فریادی برای گفتن نداشتم-

گفت: «آن جهان عظیم،
از آن ِ تو………………..»

*آنجا بود که فهمیدم من ذره‌ای از توانایی ابرم

در بارش*

میلاد تو نه خود یک ولادت ساده که پیشکشی بود از طرفِ خدای من
دیر فهمیدم، تو همان وعده‌ای بودی که آفریدگار، در آغاز زمان آفریدگاری به واسطه‌ی آن مرا راضی کرد تا در این جماعت ِ انسان زندگی آغاز کنم.

و این آورد عظیم پروردگار تنها سهم من از این جماعت انسان شد…

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی